آفتاب حُسن

ای آفتاب حُسن برون آ، دمی ز ابر* آن چهره مشعشع تابانم آرزوست

آفتاب حُسن

ای آفتاب حُسن برون آ، دمی ز ابر* آن چهره مشعشع تابانم آرزوست

غبار آمدنت را ندید قطره اشکی

روز شمار عمرم از پی هم چه دلگیر وق می خورد و باز هم تو نیامدی.
ای کاش پرنده ای بودم تا بر آسمان آستانت پر می گشودم و به سویت بال می گشاییدم.
ای کاش قلبم صفحه ای می شد تا عکس رخ تو روی آن حک شود.
ای کاش سینه ام میعادگاهی می شد تا هر جمعه این گونه با حس بد غربت زندگیم را سر نکنم.
ای کاش از انتظار تو پر می شدم.
ای کاش.........
عمری است که از حضور او جامانده ایم/در غربت سرد خویش تنها مانده ایم
او منتظر ماست که ما برگردیم/ماییم که در غیبت کبری ماندیم
تعجیل در فرجش صلوات.

               
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد