مثل شهید، مثل شمع است که خدمتش از نوع سوختهشدن و فانی شدن و پرتوافکندن است تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند.
شهدا شمع محفل بشریتاند و محفل بشریت را روشن کردند. اگر این محفل تاریک میماند هیچ دستگاهی نمیتوانست کار خود را آغازکند یا ادامه دهد.
هیچ وقت خون شهید هدر نمیرود، خون شهید هر قطرهاش تبدیل به صدها قطره و هزارها قطره، بلکه به دریایی از خون میگردد و در پیکر اجتماع وارد میشود.
شهادت تزریق خون است به پیکراجتماع و این شهدا هستند که به پیکر اجتماع و در رگهای اجتماع خون جدید وارد میکنند.
علی(ع) به امید شهادت زنده بود. اگر این امید را از او میگرفتند خیری در زندگی نمیدید و زندگی برایش بیمعنی و بیمفهوم بود.
گریه بر شهید، شرکت در حماسهی او و هماهنگی با روح او و موافقت با نشاط او و حرکت در موج اوست.
منطق شهید، منطقی است آمیخته با منطق عشق از یک طرف و منطق اصلاح و مصلح از طرف دیگر.
شهید به خون خود و در حقیقت به تمام وجود و هستی خود ارزش و ابدیت و جاودانگی میبخشد.
شهید، شهید، کلمهی دیگری جای این کلمه را نمیگیرد و نمیتواند بگیرد.
شهید مطهری
یکی از مباحثی که از صدر اسلام تاکنون بحثهای گوناگونی را در میان مسلمین داشته است بحث جبر و اختیار میباشد. البته این مسأله در زمانها و موقعیتهای مختلف صورتهای متفاوتی را نیز در میان مسلمین داشته است که میتوان اعتقاد به تأثیر شانس در موفقیتها و شکستها را یکی از فروع آن دانست. متأسفانه تأثیر این اعتقاد در گذشته نیز در میان مسلمین بسیار فراگیر بوده است به نحوی که حتی بعضی شیعیان در گفتارشان برای این عامل نقش بسزائی قائل میشدند.