آفتاب حُسن

ای آفتاب حُسن برون آ، دمی ز ابر* آن چهره مشعشع تابانم آرزوست

آفتاب حُسن

ای آفتاب حُسن برون آ، دمی ز ابر* آن چهره مشعشع تابانم آرزوست

بابای آسمانی

در باد نشانه های بال و پر توست
برگــونه هنــوز بوسه آخر توست
گفتنـد به مــن در آسمــانی بــابــا
خورشید به خون نشسته شاید سر توست

                                          

                                                       نمایش سایز اصلی


زحمت بکیشید بقیه این عکسهارا اینجا دنبال کنید: لبیک یا خامنه ای


برچسب ها: شهید، احمدی روشن، رهبر، سیدعلی،امام


ادامه مطلب ...

امام خامنه ای

أَشْهَدُ أَ نَّک َأَطْفَأْتَ الْفِتَنَ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ ، وَ أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ
گواهى میدهم که تو آتش هاى فتنه را خاموش نمودى، ودعوت به هدایت و

 استقامت کردى، و راه هاى صواب و حقّ را روشن وواضح گرداندى

فرازی از زیارت ناحیه مقدسه 

  

فتنه

دریافت پوستر در اندازه بزرگ

خون دلها خورده ایم!

            
                                        نمایش پوستر در سایز اصلی                                            

بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می شود.........(امام روح الله)

بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شود.........


شهید مصطفی احمدی روشن


آنگاه که امام شهیدان این چنین ندا سر داد، دانستیم که حیات این انقلاب در قطره قطره خونی است که با نام شهادت بر زمین می ریزد. آن چنان روزمرگی و غفلت احاطه مان کرده، تو گویی گورستانی از انسانهای به ظاهر زنده در اطرافت حرکت می کنند، که ناگاه صدای مهیب انفجاری آسمان شهرت را به لرزه در می آورد و قاصدان خبر  می آورند که باز پرستویی از قفس تن بیرون آمد و به سوی نور پرواز کرد. آنگاه تو به خود می آیی که مرحبا! ای کاش خداوند مرا نیز چنین پروازی روزی کند.

هیهات هیهات، که پر پرواز را به زمینیان نخواهند داد، مگر آنکه عاشقانه آسمانی شویم.

ای دجال! تو با یک چشم به دنیا می نگری چشمی که ظاهری می بیند و از باطن بی خبر است. اما من برایت خواهم گفت که اگر چشمی دیگر داشتی، می دیدی با به پرواز در آمدن هر شهیدمان ما عاشقانه تر خواهیم گفت:


                                                           لبیک یا امام خامنه ای!



دانشجویان؛افسران جوان جبهه جنگ نرم

ما با جنگ نرم، با مبارزه ى نرم از سوى دشمن مواجهیم، که البته خود جوانها هم همین را هى گفتند؛ مکرر قبل از اینکه بنده بگویم، آنها هم هى گفتند و همه این را میدانستند. آنى که من اضافه کردم این بود که گفتم: در این جنگ نرم، شما جوانهاى دانشجو، افسران جوان این جبهه اید. نگفتیم سربازان، چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش، برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنى سرباز هیچگونه از خودش تصمیم گیرى و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده میگوید، عمل کند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاه ها و یگانهاى بزرگ، چون آنها طراحى هاى کلان را میکنند. افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میکند، هم صحنه را درست مى بینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را مى آزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فکر هم دارند، عمل هم دارند، تو صحنه هم حضور دارند، اوضاع را هم مى بینند، در چهارچوب هم کار میکنند.....